sepehr00 13 years ago دلم گرفته آسمون ، نمی تونم گریه کنم
شکنجه می شم از خودم ، نمی تونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده
باز داره باورم می شه ، خنده به من نیوموده
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم
تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم
حتی صدای نفسم ، می گه که توی قفسم
من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون ، یه کم منو حوصله کن
نگو که از این روزگار ، یه خورده کمتر گله کن
منو به بازی می گیرن عقربه های ساعتم
برگه تقویم می کنه لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن
خدا خودت به داد این بنده رو سیاهت برس، خدا جونم بیشتر از هر موقع بهت نیاز دارم
sepehr00 13 years ago دنيا كه شروع شد زنجير نداشت خدا دنياي بي زنجير آفريد . آدم بود كه رنجير را ساخت و شيطان كمكش كرد . دل زنجير شد عشق زنجير شد و دنيا پر از رنجير شد و آدمها همه ديوانه زنجيري . خدا دنياي بي زنجير مي خواست نام دنياي بي زنجير اما بهشت است .
امتحان آدم همينجا بود دستان شيطان از زنجير پر بود . خدا گفت زنجيرت را پاره كن . شايد نام زنجير تو عشق است .
يك نفر زنجيرش را پاره كرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري . اين نام را شيطان بر او گذاشت . شيطان آدم را در زنجير مي خواست . ليلي مجنون را بي زنجير مي خواست . ليلي مي دانست خدا چه مي خواهد . ليلي كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند . ليلي زنجير نبود ليلي نمي خواست زنجير باشد .
ليلي ماند زيرا ليلي نام ديگر آزادي است.