آن زمانی که برای تو تمامیت تن های جهان در یک تن و تمامیت زنهای جهان در یک زن و تمامیت عشق و تمامیت شعر در نگاهش متجلی گردد، و تو مجبور به دوریّ و صبوری باشی...
این سماور جوش است پس چرا می گفتی !دیگر این خاموش است؟ باز لبخند بزن قوری قلبت را زودتر بند بزن توی آن مهربانی دم کن بعد بگذار که آرام آرام چای تو دم بکشد شعله اش را کم کن *** :دستهایت سینی نقره نور :اشکهایم استکان های بلور کاش استکان هایم را توی سینی خودت می چیدی کاشکی اشک مرا می دیدی خنده هایت قند است چای هم آماده است چای با طعم خدا بوی آن پیچیده از دلت تا همه جا *** پاشو مهمان عزیز توی فنجان دلم چایی داغ بریز