چون پلک شب بر قامت تنهایی ام سیاهی را میپوشد سنگین میشوم از سکوت متراکم از نگاهی که شفاف تر است از خیال شیشه ی شب چشمانم مهربانی آسمان را قاب میگیرد و دستانم یک سبد لبخند از ستارگان می چیند من برهوت دل را با لبخند تسخیر خواهم کرد
خداوندا براي دوستانم دعا ميكنم كه دلشان را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو دهي که هرجا تردیدی هست ایمان ،زخمی هست مرهم ،نومیدی هست امید و هرجا نفرتی هست عشق جای آن را فرا گیرد